مرد اشک در چشمش حلقه زده بود می گفت دخترکم روی تخت بیمارستان  

 

است  آمده ام  پولش را جور کنم دکتر ها نگه اش داشته اند تا پول ببرم  

 

می گفت دخترکم سرطانی  است  و زیر شیمی درمانی ... راننده تاکسی 

 

 بود مسافرها هر کدام بیش از کرایه پول دادند ... باورشان شده بود... 

 

فردا دوباره مرد را دیدم بی آنکه مرا بشناسد دوباره همان حرفها را زد ! 

 

ماندم! 

 

هی مرد ! چه می کنی با انسانیت ! به لجن می کشی اش ؟ به همین سادگی؟  

 

یک شغل آبرومند یک درد دردمند همه را زیر سوال می بری؟ به همین سادگی ؟

 

 به همین سادگی !

 

 

 

 

  

 

 

حواترین:  

۱ - شعورمان به باد رفت بازهم نشسته ایم ممه را لولو ببرد

 ۲ - اگر دستمون رسید دستی بگیریم بی خیال اینکه شاید طرف داره دروغ میگه

 

 

   

 

 

من ... حواتر از حوا  

 

 

دوزخ !!!

 

 

حذرمی دهی مرا از آتش دوزخ ! 

 

و من تنها پوزخند میزنم ... 

 

چشمهایت گرد می شوند نمی دانم شاید زیر لب می گویی کافر شده ! 

 

من بازهم خونسرد نگاهت می کنم 

 

می پرسم خدا کیست؟ 

 

تو می گویی اوکه آتش خشمش دامن سوز است اوکه اگرخطایی کنیم مجازاتمان  

 

می کند 

 

می پرسم شنیده ای خدا از مادرهم مهربانتر است 

 

بی درنگ می گویی آری 

 

می گویم تو خودمادری فرزندت چه خطایی کند که اورا به آتش بکشی؟ 

 

زیر لب چیزی می گویی و می روی... نمی دانم شاید بدوبیراه نثارم می کنی! 

 

اما من می دانم خدای من آنقدر مهربان است که روز موعود خود می سوزم در 

 

 آتش شرم خویش آنروز که هرکس در آتش دل خود خواهد سوخت 

 

پروردگار من پرودگار مهربانی هاست نه غضب که من اورا به مهر شناخته ام  

 

اوکه  بزرگوارنه می گذرد از سر تقصیرات آفریده های خویش اما اوکه خواهد  

 

سوخت خود انسان است از شرم پروردگاری چون او 

 

 

 

 

 

  

 

  

حواترین ها :

۱ - این پست ادامه پست قبله یه جورایی 

۲ - این روزها حسم اینه درست مثل هرسال همین موقع

 

 

 

 

 

 

 

من .... حواترین حوا 

روزگار غریبی است نازنین !

 

روزگار غریبی است ... 

چهره شان را از نامحرم می پوشانند اما از خراشیدن چهره ات ابایی ندارند 

به نامحرم حتی سلام نمی کنند اما از نیش زبانشان را به راحتی برجانت می نشانند

خود را بالاتر از تو می دانند و تو را پست و خوار و انگار نه انگار که همه ما اشرف مخلوقاتیم 

و اگر... 

و اگر حرفی خلاف میلشان بزنی کافری و محارب و مستوجب آتش دوزخ! 

نمی دانم چه کسی به آنان اطمینان داده که مسلمانند !!! 

 

 به قول همای ... آنان که بر عاشقان حرامش کردند ، خود خلوت از آن پیاله ها می نوشند    

روزگار غریبی است نازنین !

   

 

 

 

 

 

من حواترین ... حوا      

   

حواترین

 

هرجا باشم آسمان مال من است  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من... حواترین حوا