اگر کسی خواست همسفر سفر دورم باشد بعد از این خاطرات سفرم را می نویسم


خدا می داند تا کی ، اما همه را می نویسم !








من ... حواترازحوا





ادامه مطلب ...

 

 

یکی از همین روزها عازم سفرم 

 

 برای اعتکاف  

  

اعتکافم کنار حرمش است 

 

نزدیک ِ نزدیک 

 

یکی از همین روزها... 

 

خیلی نزدیک !!! 

 

 

 

  

 

 

  حواترین : حلالیت یعنی اینکه من برمی گردم و قرار هم نیست اتفاقی بیافته ، یعنی دلم می خواد بارم سبک باشه همین !

 

  

 

 

 

من ... حواترازحوا 

 

 

 

 

 

هنوز هستم ... 

 

هنوز اینجا نشسته ام و به آمد رفت هایتان نگاه می کنم ! 

 

گاهی قوت قلب می شوید 

 

گاهی ... البته خیلی به ندرت ... زخم زبان !  

 

هنوز اینجا هست هنوز من هستم...

 

هنوز اینجا نشسته ام و به آمد و رفت هایتان نگاه می کنم ! 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من ...حواترازحوا


اندرحکایات ساختمان ما :


در ساختمان ما که انتهای بن بستی دنج و زیباست همسایه ای داریم به غایت


روی مخ !


لازم به ذکراست که ما پنج واحدهستیم  وبه جزواحد دو،همه صاحب خانه ایم


خانه را هم یکی از ساکنین همین خانه ساخته ...


القصه ... این سازنده خانه که نه همسرش گمان میکند هنوز صاحبخانه است


و باقی مستاجر !!!


خدانکند کسی بخواهد کابینت های نابود خانه اش را عوض کند


خدانکند کسی بخواهد میخ به دیوار بکوبد


خدانکند کسی بخواهد تغییر کوچکی در خانه اش بدهد


اصلا خدا نکند کسی بخواهد وسیله ای برای خانه اش بخرد


این خانم دمارازروزگار طرف درمی آورد وساعتها راه را برهمسایه های


دیگرمی بندد وبدگویی کسی را می کند که مرتکب یکی ازاعمال ذکرشده گردیده


مثلا ما در کل این چهارسال و نیم که ساکن این خانه هستیم یکبار خانه را


آنهم خودمان رنگ زدیم . خدا می داند این زن چه کرد !


هر روز به یک بهانه وارد خانه ما می شد و ساعتی به فضولی می پرداخت


شب عید میخهای تخت پسرک شل شده بود به همسرم گفتم درستش کند


با اولین ضربه چکش ، گویی این خانم پشت در نشسته بود آنهم گوشی تلفن به


دست ... زود زنگ زد که بنایی می کنید ؟ چرا بنایی می کنید ؟ این خونه


که نیاز به بنایی نداره !!!


گفتم نخیر میخ می کوبیم به تخته !


حالا همه اینها به کنار یک بار سقف مبارکشان نشتی داده شوهرش آمد خانه


ما تا علت را کشف کند بعد با دیدن خراشیدگی روی دیوار می گوید:


دیوار چرا اینجوری شده !


یعنی می خواستم با دستهای خودم خفه اش کنم ! آخر به توچه ؟ مگر صاحب


این خانه ای ؟


محال است نامه ای به این ساختمان بیاید این خانم درش را باز نکند !


بارها دیده ام نامه هایم کاملا باز یا گوشه ای از آن کنده شده !


سه سال پیش که می خواستم مبلمان خانه راکاملامستهلک شده بودعوض کنم


خانم خودش رابه خاک و خون کشید که اینکاررا نکن هرچند منکه اهمیتی ندادم


اما مغزم له شد کلا!


یکی از همسایه ها چهارسال پیش کابینت هایش راعوض کرد . هنوز که هنوز


است این خانم پشت سر این همسایه فحش می دهد که چرا اینکاررا کرد


نمی دانم این کابینتهای فزرتی ما که هردقیقه درش کنده می شود و روی سر


آدم می افتند آخر چه حسنی دارد که کسی نباید عوضش کند!


خلاصه فتنه ای داریم با این خانم !!!




حواترین : حالا از دست این همسایه محترم مجبورم کلی راه برم تا بسته ای که قراره برام

پست بشه رو خودم تحویل بگیرم تا دست این خانم نیافته !!!




من...حواترحوا