از قدیم یک عادتی داشتم و آن اینکه وقتی احساس می کردم به چیزی


وابسته شدم برای مدتی کنارش می گذاشتم تا وابستگی ام کم شود و یا


حتی از بین برود...


القصه ...


چندان پابند اینجا نیستم یعنی یاد گرفتم چندان پایبند دنیای مجازی نباشم


درست همان دو سال پیش و آن طوفان مسخره و آن بازی های احمقانه


گروهی که مثلا خودشان را روشنفکر و وبلاگ نویس می دانستند !!!


بهر حال ...


دو هفته ای اینجا را تخته می کنم برای تنوع !


خواننده زیادی که نداشتم اما واجب دیدم برای آن تعداد خواننده عزیزم که


همیشه حضورپررنگشان راهمراهم می دیدم لااقل یک پیام خداحافظی بگذارم.


پس تا دوهفته وسلامی دوباره ...















من ... حواترازحوا






می گفت آنقدر از آدمها بدقولی دیده ام که هرگز نه تنها روی حرفشان حساب


نمی کنم بلکه به آنها اعتماد هم ندارم !


من اما با اعتمادبه نفس قوی گفتم : با خیال راحت روی قول من حساب کن .


امروزکه  تمام برنامه های آن بنده خدارابرای دوهفته به تاخیرانداختم تازه فهمیدم


چندان هم قابل اعتماد نیستم !!!







حواترین : هر چی فحشه مال من !







من ... حواترازحوا




سوار تاکسی بودم ...


مرد راننده که به نظر بسیار مسن می آمد ...


- مرسی آقا پیاده میشم 


و چون هیچ آلارمی مبنی بر قصد جناب راننده بر ایستادن از قبیل راهنمای


راست یا لااقل کج کردن سر رخش عزیزش به سمت راست خیابان مشاهده


ننمودم و از جایی که ایشان در ابعادی نبودند که قصد ربودن من را داشته


باشند به خیال اینکه پیرمرد گوشش سنگین است با صدای بلندتری گفتم :


- مرسی آقا همینجا پیاده می شم


پیرمرد به یک باره داغ کرد !!!


خانوم وسط خیابون که نمی تونم پیاده ات کنم صبر کن خب !


* نتیجه اخلاقی : قرار نیست هرپیرمردی گوشش سنگین باشد بلکه ممکن


است آن پیرمرد برای خودش ادعای رانندگی باشد که راهنما نزده قصد


تغییر مسیر کند یا نه از همان وسط خیابان سیخکی بپیچد سمت راست و


نگه دارد بنابراین صدایتان را بالا نبرید چون ممکن است مثل من از جانب


راننده عزیز فلفل لازم بشوید !






حواترین با فونت ۴ :


بنا به دعوت بهار عزیزم و با کمکها و مساعدت های ایشون تشریف ببرید


ادامه مطلب ...





من ... حواتر از حوا


ادامه مطلب ...


سربالایی توچاال را به آرامی طی می کردیم و از ترس کم نیاوردن نفس


آرام آرام قدم برمی داشتیم و آن میان در رابطه با موضوعی صحبت می کردیم


جمعیت از کنارمان می گذشت وما همچنان خرامان خرامان البته بیشتربه اصرار


من ، طی مسیر می کردیم .


صحبتمان بر سر این بود که افراد بهانه واحدی برای تلاش نکردن دارند ...


 اینکه ما موقعیت آن کار را نداشتیم . یعنی اگر موقعیت فلان بود یا بهمان بود


ما حالا مثلا دکتر بودیم برای خودمان یا اگر توان جسمی فلان داشتیم الان


برای خودمان ورزشکاری بودیم ...


و خلاصه این قبیل مسائل


همان حین خانمی از کنارمان رد شد ...


بهتر بگویم از ما جلو زد مثل خیلی های دیگر!


نمی توانست درست راه برود هرقدم را به کمک چوب زیر بغل برمیداشت


اما می رفت تند هم می رفت هرجورشده !


من ماندم و سربالایی توچاال و بهت و شرمندگی !







حواترین : یعنی خیلی بده وقتی داری درمورد یه چیزی واسه خودت سخنرانی می کنی یهو یکی پیدا

بشه یه آینه بگیره رو به روت ! بلی بدینگونه ما در مقابل همسرمان ضایع شدیم !!!







من ... حواترازحوا



باید باور کنیم در دنیای امروز نه به هنر ما بلکه به جسارتمان بها می دهند


روزگذشته به اتفاق خانواده سه نفره مان و یکی ازدوستان عکاسم ، به دیدن


عکاس جوانی رفتیم که یکی از استادهایم خیلی تعریفش را کرده بودند ...


استادمان گفته بودند این جوان در جشنواره های خارجی مکررا شرکت کرده


جوایز بسیاری نیز تا به حال دریافت کرده است.


القصه ، دیرزوز بعدازظهرشال و کلاه کردیم به دیدن این جوان رفتیم ...


در برخورد با او دردرجه اول انرژی فوق العاده مثبت او و پتانسیل بالایش


برای انجام هر پروژه ای چشممان راگرفت طوریکه برآن شدیم یک پروژه


مشترک را برای آینده نزدیک پایه ریزی کنیم .


بعد از ساعتی گفتگو آنهم درشرایطی که پسرک کاملا ساکت به حرفهای


ما گوش می کرد عزم برگشت کردیم ...


هنگام بازگشت ایشان لطف کردند و دو عکسی که در جشنواره های معتبر


شرکت داده بودند را به ما نشان دادند اولین چیزی که دیدم فضای بسیار ساده


اما مفهوم جالب عکس بود اما ...


ما به آن معضل می گوییم نویز که به کیفیت عکس صدمه وحشتناکی می زند


نویز هم به خاطر نور کم و تنظیم حساسیت بالا در دوربین های فعلی ایجاد


می شود البته راه حل هم برای کم کردنش در نرم افزار هست ... بهرحال ...


از بحث دورنشویم !


خلاصه نویز داشت به اندازه تگرگ !


به این می گویند جسارت  ...


چاپ عکس درآن ابعاد وشرکت دادنش درجشنواره ،آنهم با آن کیفیت ضعیف


اما مفهوم جالب ، چیزی است که هرگز درمخیله ما نمی گنجد اما اوجسارتش


راداشت و حالا این ماییم که از او برای پروژه آتی مان کمک خواستیم !


این است که می گویم دنیابرای جسارت واعتمادبه نفس ما احترام قائل است














من ... حواترازحوا