مسلخ و دیگر هیچ

 

 

عشق را که به مسلخ می بری 

 

خالص می شوی... خدایت ازتو هیچ طلب نمی کند 

 

اما وقتی نیت کردی عشق را قربانی کنی... تازه عاشق می شوی 

 

پاک که شدی از دنیا خدا را در آغوش می کشی... 

  

امروز ابراهیم تمام وجودش را قربانی کرد و خدا نگذاشت  

 

ابراهیم پاک شد ... برگزیده شد... 

 

می خواهم تمام افکار پلیدم را قربانی کنم ...خدایا مانع نشو... 

 

بگذار پاک  بمانم ! 

 

 

 

  

 

 

 

 حواترین : 

 

۱ - اگر چیزی قربانی کردی عیدت مبارک ! 

 

۲ - * مژده * هم مثل من

 

 

  

 

 

 

 

من ... حواتر از حوا

چه خوب که آدمی می میرد

 

 

تا ساعت هفتش که خیلی خوب بود 

 

دور هم جمع شده بودیم درست مثل آن قدیم ها ... 

 

حالا دیگر هر کدام بچه ای داشتیم و سروصدا و هیاهویی به جای  

 

آنروزهای خودمان ... 

 

تولد دخترک دوساله دوست ۱۳ سال پیش ... 

 

صاحبخانه چه شد آن میان کفن جوشن کبیر نوشته اش رابه ما نشان داد  

 

نمی دانم اما یکی آن میان اعتراض کرد ...  

 

- ای بابا الان وسط مهمونی چه وقت نشون دادن این چیزاست !!! 

 

کسی حواسش به الهام نبود که نگران است ...راستی چرا حواسمان نبود ؟ 

 

نگفت ... الهام نگفت پدرش از دوساعت قبل سرکوچه منتظر تمام شدن  

 

مهمانی است ...

 

الهام چه پدر صبوری داشتی ! 

 

داشتی؟ تا همین امروز صبح می گفتیم داری چه شد که یک باره شد داشتی ؟ 

 

الهام زودتر از بقیه رفت ... تنها مجرد گروه ... 

 

بهاره می خندید می گفت اون که بچه نداشت زودترازما رفت 

 

ما چه می دانستیم الهام می رود تا فاجعه عمرش را رقم بزند 

 

یک ساعتی گذشت کم کم همه رفتند و کمی بعدتر ما...  

 

من وایلیا بهاره و آنیتا ... 

 

هنوز به پونک نرسیده صاحبخانه تماس گرفت بهاره می خندید : 

 

چی جا گذاشتم که زنگ زدی ؟ 

 

صدایش لرزید ...  

 

برگشتیم وتمام مسیر دل دل می کردیم که خبر کذب باشد  

 

ته دلم می دانستم که کار از کار گذشته ... 

 

رسیدیم ... الهام نبود ... داخل شدیم ... دری باز شد مرد آرام خوابیده بود 

 

الهام بیرون آمد ...داد زد : به همین راحتی !  

 

راستی الهام به همین راحتی؟ 

 

به همین راحتی باید بگوییم پدر صبوری داشتی؟ 

 

پدرت تا همین دوساعت پیش سر کوچه بود و حالا با آن لوله کذایی در 

 

دهان برای همیشه خوابید؟ 

 

الهام گریه نمی کرد حرص می خورد ... اشک هایم خشک شده بود

 

دلم برای شنیدن صدای پدرم پر کشید احساس خفگی کردم 

 

صدای پدرم را که شنیدم بغضم ترکید ... 

 

بابا پدرش عروسی بچه هاشو ندید و رفت ... بابا . باباش خوابه انگار... 

 

منتظرم چشماشو باز کنه ... بابا توروخدا مواظب خودت باش من طاقت 

 

 ندارم ... 

 

پدرش را که ۵۶ سال بیشتر نداشت بردند تا اهل خانه وداع کنند برای 

 

آخرین بار و الهام با شانه های افتاده همراهشان رفت... 

 

با خودم فکر می کنم راستی که چه زود دیر میشود ! 

 

شنیدم بهاره می گفت منم باید فکر کفن باشم راستی هم خبر نمی کنه  

 

یادم رفت بگویم اوکه به نشان دادن کفن وسط مهمانی اعتراض کرد  

 

بهاره بود! 

 

 

 

 

 

 

 

 

 حواترین : 

امروز روز تلخی بود ... شرمسارم اگر اون رو با دوستانم تقسیم کردم 

قبل اینکه دیربشه دست پدرومادرا رو ببوسیم شاید یه روزی مجبور بشیم 

برای بوسیدن دستشون از کلی پزشک و نگهبان اجازه بگیریم !!! 

 

 

حالم خوب نیست دلم برای دیدن پدرم پر میکشه فردا قبل از رفتن به خونه الهام 

حتما می رم پدرمو ببینم !

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من ... حواتر از حوا

 

فیلمهایی برای بسته های لپ لپ

 

 

عارضم خدمت دوستان که این پسرک هر از گاهی (شما بخوانید سه روز  

 

یکبار) با عزت و احترام (شما بخوانید کنه ) از ما لپ لپ و سک سک و 

 

از این مزخرفات بی ارزش طلب می کند . 

 

ماهم که حسااااااااس (شما بخوانید اعصاب خراب) تسلیم میشویم بلکه  

 

مغزمان را در آخرین لحظات از انفجارنجات دهیم گواه زنده دوستان زیادی 

 

هستند که صابون پسرک ما به تنشان خورده ! 

 

القصه ...چندی پیش پسرک قصورفراوان داشت دراملا که بشکند گردنمان  

 

گفتیم جایزه برایت سک سک ابتیاع می کنیم ... اماهرچه مغازه  محترم سر 

 

کوچه را زیر و رو کردیم نداشت که نداشت ناچار شدیم تن به ذلت بدهیم 

 

و یک مارک دیگر تهیه کنیم تا سرمان از روی گردن به روی سینه منتقل 

 

نشود ... پسرک که با خوشحالی جعبه را باز کرد کار به هدیه ندارم اما 

 

فیلمی بود که در نگاه اول فهمیدم اصلا مناسب کودک نیست که مخاطب 

 

 بزرگسال دارد  و پسرک هم که به کل دوراست از این مباحث فیلم و 

 

تلوزیون ... 

 

صبح مشغول روزمرگی بودم گفتم نیم نگاهی هم به فیلم بیاندازم ... 

 

که ای کاش چشمم ... بهر حال دیگر ... در می آمد ! 

 

فیلمی که با چند دیالوگ ابتدایی آن متوجه میشدی اگر چه مخاطب این 

 

فیلم بزرگسال است اما بزرگسالی که IQ  محترمش در حد مرغ است 

 

شما قضاوت کنید چطور می شود در عرض چندثانیه پی به یک سرقت 

 

 اینترنتی برد و سپس از دزد دزدی کرد ؟ تازه فقط چندساعت بعد آقا 

 

دزده و همدستانش محل زندگی شاه دزد را بیابند و اورا گروگان بگیرند 

 

و درست چندساعت بعد پلیس همه را دستگیر کند؟ 

 

پدر من نساز این مزخرفات را ... 

 

جدای حس احمقانه بازیگران داستان احمقانه تر روان انسان را پریش 

 

 می کند خب  

 

فیلم را که کنار بگذاریم میرسیم به دامبول و بیست. سی ... 

 

با نیش باز این خبرنگار خوشحال می نشیند و می خواند یارانه میدن وای 

 

وای ... یارانه میدن های های(باهمان لحن دامبول بخوانید هنگام افتتاح اداره 

 

 شعر وادب و طرب) یا نه به قول خودم  گیگیلی گیگیل یارانه !

 

چه کرده ایم که این چنین احمق تصورمان کرده اند چیزی است که 

 

فکرم را عجیب مشغول کرده ! 

 

  

 

 

 

حواترین :  

 

اسم فیلم کذایی : گناه دات کام ! به به چه با مسما  

 

همه صحنه ها به کنار صحنه تیراندازی اش منو کشته  ...  

انگار بازی کامپیوتری بود لامصب !

  

و اما درد و بلای خلاقیت ** این  ** بخورد تو سر آن !

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من ... حواترازحوا 

 

 

پیرو این پست  

 

پیرمرد همانطور که درحال و هوای خودش است از پله های برقی با 

 

آن ژست بامزه پایین می آید ... دوستم از همان پایین نگاهش می کند 

 

- اه حیف شد عکسشو نگرفتم 

 

پیرمرد به خودش آمد می پرسد : عکس منو؟ 

 

دوستم می خندد : بله  

 

- خب اشکالی نداره دوباره میرم ... 

 

برمی گرد و از پله ها بالا می رود تا دوباره با پله برقی پایین بیاید 

 

دوستم مدام دستش روی شاتر است  

 

پیرمرد می پرسد : خوب شد ؟ 

 

دوستم تشکر می کند ... پیرمرد خیلی ارام می رود  

 

 

کمی دورتر البته به لحاظ زمانی ... 

 

پیرمرد و پیرزنی که هر دو محاطره کرده ایم در سکوی مترو 

 

به پیرزن می گویم : خانوم عکستون مشخص نیستا خیالتون راحت 

 

پیرزن می خندد کمرنگ و می گوید : خب مشخص باشه همه منو تو  

 

خیابون اینجوری میبینن دیگه ! 

 

خجالت می کشم ! 

 

 

باز کمی دورتر بازهم به لحاظ زمانی ... 

 

آخرین روز ترم پیش ... کافه تلخ ... گفتیم از پایان ترممان عکسی به یادگار 

 

داشته باشیم بلند می شوم کمی دوتر از میز... حواسم هست کادر را فقط 

 

روی دوستانم که دور میز نشسته اند ببندم  

 

آنسو تر بچه های دیگر کلاسمان نشسته اند همه عکاس همه به قول خودشان 

 

هنرمند و همه به قول خودمان پیرو آخرین متد پوشش هنرمندانه ! 

 

یکی شان صدامی کندهمان پسرک کافه چی راکه آرم دستبندش(صلیب شکسته)

  

 همیشه چشمم را می گیرد ...چیزی می گوید ...کافه چی سراغمان می آید ... 

 

 ببخشید خانوما مشتری ها معترضند به عکاسی شما 

 

پوزخند می زنم ... یکی می گوید : ما داریم از خودمون عکس می گیریم 

 

کافه چی چیزی می گوید ومی رود 

 

خنده ام گرفته از رفتار آن همکلاسی به اصطلاح هنرمند ... از هنر فقط  

 

ادعایش را دارد...اگر هنرمند بود می دانست درعشقبازی عکس و عکاس 

  

 ...هیچ عاشقی از معشوق سواستفاده نمی کند !!! 

 

 

 

  

 

 

 

 

 حواترین : 

بالاترین نمره کلاس را از آن خود ساختیم  دلمان خنک شد !!!

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

من ... حواتر از حوا 

 

 

روبه رویم نشسته 

 

می گویم: بلوتوث میدون کاج به دستت رسید؟ 

 

می گوید : برو بابا تو هم ! 

 

- چرا؟ خب تا اینجا که راهی نیست می رفتی تماشا ! 

 

عمیق نگاهم می کند... چرا اینقدر حرص می خوری ؟

 

چهره ام پر از انزجار می شود رویم را برمی گردانم تا نبیند 

 

می گوید: تا کی می خوای سر این چیزا خودتو ناراحت کنی؟ 

 

جوابی نمیدهم ... چند لحظه ای که به سکوت می گذرد می پرسم 

 

این دوتا مامور که توسط جناب را.دان بازخواست شدند چه بلایی به  

 

سرشون !!! اومد؟ 

 

شانه بالا می اندازد .... پوزخند می زنم ... نگاهم را می خواند می گوید  

 

به تو چه تو مگه چیکاره ای که اینقدر حرص می خوری؟ 

 

می گویم : این سردار را.دان همونه که می گفت تو روز عاشورای پارسال 

 

 کسی کشته نشده دیگه ؟ !!!  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 حواترین : 

اینجا  ببینید اوج اقتدار نی.روی ان.تظامی را !!! 

ایلیا بو برده انگار... سوال پیچم می کنه وقتی تو خبرها دنبالش هستم 

می گم یه آدم بدی یه نفرو با چاقو زخمی کرده بعد پلیسها و دکترها اومدن 

و اون ادم زخمی رو بردن بیمارستان و حالا هم حالش خوبه و داره آبمیوه می خوره 

چطور بهت بگم یه نفر دقایق طولانی روزمین افتاده و هیچکس کمکش نکرده؟ 

چطور بهت بگم پسرک ... این آدم درست همون جایی افتاده که هر از گاهی  که 

خونه مامان بزرگ میریم از اونجا بستنی می خریم؟ یا چطور بگم اون شب که  

بابابزرگت سکته کرد همون بیمارستانی رفت که فقط اومدن و جنازه اون مرد رو 

بردن اونم بعدازاین مدت... 

چطور بهت بگم پسرک که پل.یس هم دیگه پل.یس نیست!!!

کاری به گناهکار بودن آدما ندارم معتقدم هر جرمی مجازات خودشو داره !

 

 

   

  

 

 

 

من .... حواتر از حوا