تصور کنید دریک خانواده پر جمعیت متولد شدید پراز دایی و خاله 

 

که هرکدوم هم چندتا بچه دارند و قاعدتا هفت هشت تای اونها همسن شما 

 

هستند تا بچه هستید که فبهاالمراد تا بهم میرسید هی تو سروکله م می زنید 

 

و کلی برای خودتو صفا می کنید و اصلا هم اهمیتی به نگاه چپ چپ  

 

پدرومادرتون نمی دید حتی ازنیشگونهای یواشکی مادرتون هم دردتون نمیاد 

 

با خیال راحت خونه مادربزرگ رو بهم میزنید و اصلا هم به فکر پیرزن 

 

و غرغرهاش نیستید اونم که می بینه تشر زدن فایده نداره با لبخند کمرنگ  

 

به مادرهاتون میگه ولشون کن مادر بذار خوش باشن 

 

شما هم که با شنیدن این حرفا شیر شدین هیاهو می کنید و ولوم رو چند 

 

 درجه بالا می برید ! 

 

بعد که بزرگتر شدید خانوم و آقا میشین و هی از درس و رشته تحصیلی  

 

حرف می زنید هی چشم و همچشمی می کنید که وا پسر دایی عباس چرا 

 

رفته فلان رشته و یا دختر خاله صغری چرا لباسش از شما گرونتره 

 

یا چه می دونم پارتنرش از پارتنرشما خوشگلتر! 

 

بعد پشت پا میزنید به تمام خواسته هاتون و کاری رو انجام می دید که کمتر 

 

از بقیه نباشه و پدرتون و علی الخصوص مادرتون جلوی فامیل کم نیاره ! 

 

رشته ای رو می خونید که فکر می کنید از بقیه بهتره ازدواجی می کنید 

 

 که از بقیه بهتر باشه و ... و به کل فراموش میکنید وجود دارید ! 

 

کم کم بچه ها بزرگ میشن بزرگا پیر میشن پیرا فوت میشن خانواده 

 

بزرگ میشه و از هم دور میشید بعد کم کم سالی یه بارم همدیگه رو  

 

نمی بینید و بعد ... 

 

می بینید تمام اونچه که تا حالا شمارو حذر دادن اتفاق افتاده و دنیا هم تکون 

 

 نخورده مثلا فلانی ترک تحصیل کرده اون یکی طلاق گرفته اون یکی با یکی 

 

ازدواج کرده که سرش به تنش نمی ارزه ... 

 

با خودتو می گید تا حالا چیکار کردم با خودم ؟   

 

تمام چیزهایی که شمارو تا حالا به رقابت وادار کرده از بین رفته و از هر 

 

چیزی که درمورد خودتون هراس داشتید در مورد دیگران اتفاق افتاده آب  

 

از آب هم تکون نخورده !

 

نهایتا تاسف هم می خورید ازاینکه چراتاحالا بی خیال همه زندگی نکردید !

 

 

 

 

 

 

 

 

  

حواترین : 

این اتفاق دقیقا تو زندگی من افتاده تازگی فهمیدم یکی از رقبای من تو ازدواج 

 از همسرش جدا شده اون یکی رقیب هم چندسال پیش جداشد اون یکی رقیب 

 هم که پدرومادر درست حسابی بالای سرش نبود تبدیل به حمال اجتماع شده !

 خدایی اینهمه سال من داشتم با اینا رقابت می کردم ؟بازم خداروشکر وضع من  

از اینا صددرجه بهتره ! 

عجب !

 

 

 

 

 

 

 

من ...حواتر از حوا 

 

 

مدتیه که گوشی عزیزترازجان خراب شده (دوستان درجریانند) 

 

چندی پیش عزممان جزم شد ببریم بدیم درستش کنند و از جاییه که خیالمان 

 

ناراحت بود به تنها کسی که می شناختیم سپردیم که آی اینو ضربتی درست  

 

کن که ما طاقت نداریم پاره جگرمان از ما دور باشد !  

 دردسرتون ندم این گوشی موند تو مغازه موند موند موند تا عاقبت دکتر 

 

 فرمود بندازش دوریکی دیگه بخر ... ای داد ! 

 

با خودم گفتم بفرما تو این هاگیر واگیر مخارج این دیگه از کجا سبز شد! 

 

هنوز کادوی تولدمو نگرفته چاله اش کنده شد؟!!! 

 

دردسرتون ندم کمی مخم آهنگ آی خدا دلگیرم ازت آی زندگی سیرم ازت 

 

پخش می کرد که پیشنهاد دادم بریم پارک کمی هوا بخوریم شال و کلاه کردیم 

 

(اینکه می گم شال و کلاه کردیم به دلیل اینکه پارکش سرد بود) و رفتیم 

 

هنوز کاملا جابه جا نشده بودیم و کاملا در بسته های ساندویج رو باز نکرده  

 

بودیم که مثل تمام اتفاقات رایج در فضای سبز یک فروند گربه اومد کنار ما 

 

همسفره ما شد  

 

منم که حساااااس همه کالباسهارو دادم به گربه جان ... 

 

مرتب هم آقای همسر اذعان می داشت خوب شد کالباس گوشت نبودا وگرنه 

 

این زبون بسته همجنس خوار می شد (قابل توجه حوری خانوم) !!! 

 

اون لحظه گفتم خدایا می خوام سرتو گول بمالم میشه به جای اینکه این کارم 

 

گوشی ام درست بشه و خرج تازه گردن ما نیوفته ؟ 

 

خلاصه کنم فرداش یه بنده خدایی گوشی ام رو گرفت برد کرج داد به یک 

 

شرکت که می گن تو کرج معروفه ... و در جا درستش کردند با شش هزار  

 

تومن و بلافاصله با گوشی خودم زنگ زد به آقای همسر و صحبت کرد و 

 

دیدیم بلی درست شده ! 

 

نمی خوام پیچیده بگم اما من حس می کنم همون غذایی که به گربه دادم کارمو 

 

راه انداخت  حالا دوست دارید بخندید... دوست دارید گریه کنید ... 

 

 

 

  

 

 

 

 پی نوشت :   

۱ - مهرآسا یادتون نره

۲-  کلا همینجوری خوشحالم ! 

۳ - کلی اطلاعات می خوام درمورددوره کارشناسی ارشدرشته عکاسی کسی پیشنهادی داره؟

 

    

 

من ... حواتر از حوا 

 

 

 

تصور کنید دارید در کمال آرامش تو خیابون راه میرید و حواستون هم اصلا 

 

به اطرافتون نیست ناگهان یکی می پره وسط و چیلیک چیلیک از شما عکس 

 

می گیره ... واکنش شما چیه؟ 

 

به جرات می گم ۹۹ ٪ ما سعی می کنیم به هر روش ممکن خودمون رو پنهان  

 

کنیم و تقریبا قریب به اتفاق اعتراض جانانه ای هم می کنیم 

 

حال سوال اینجاست چرا ما نگران تصویر موجود خودمون در دوربین یک 

 

عکاس هستیم ؟  چرا سعی می کنیم مانع بشیم؟ 

 

ایا می ترسیم کسی مارو ببینه ؟ خب مگه تو خیابون هزاران نفر مارو به  

 

همین شکل  نمی بیینن ؟ 

 

آیا می ترسیم  عکسمون پخش بشه ؟ خب بشه مگه ظاهرمون ایرادی داره ؟ 

 

آیا می ترسیم از عکسمون سواستفاده بشه ؟ خداروشکر تو ایران اونقدر 

 

 فتوشاپ کار ماهر نداریم که کارشون رو بی عیب ونقص انجام بدن که کسی 

 

متوجه اون نشه ... نگران آبروی ریخته هم نباید بود چون این روزها اینقدر 

 

این رفتارهای احمقانه زیاد شده که اگر برفرض موردسوء نیت هم قرارگرفتید  

 

تبدیل میشید به یه موجود طفلکی که همه می خوان ازتون حمایت کنن 

 

پس چرا باید خودمون رو از دوربین یک عکاس پنهان کنیم؟ 

 

من معتقدم علت اینه که ما در اصل داریم از خودمون فرار می کنیم  !!! 

 

ما تحمل اینو نداریم که کسی مارو به رخ خودمون بکشه اصرار داریم جلوی  

 

دوربین ژست بگیریم وازعکسای مستند فرارمیکنیم چراکه همیشه می خواهیم  

 

اونی باشیم که می خواهیم نه اونی که هستیم  

 

عکسهای بی هوا مارو اونی که هستیم نشون می دن و این چیزی نیست که ما  

 

دوست داشته باشیم ... 

 

وتوصیه اینکه کمی برای خودمون وقت بذاریم ببینیم این من نوعی چه مرگشه؟! 

 

   

 

 

 

 پی نوشت : 

۱ -  استاد این ترم ما داشته تو خیابون جلوی ویترین مغازه ها از خانومها  

چادری و از پشت سر عکس می گرفته که خانومهای با هوش متوجه این جریان  

شدن  و دادو بیداد راه انداختن و کار استاد بیچاره به کلانتری و پاک کردن عکسا 

 کشیده هرچند جناب استاد با درایت تمام عکسها رو بازیافت نموده و ماهم موفق  

به دیدن این مجموعه زیبا شدیم اما خداوکیلی چقدر مسخره اس اینکار !؟ خب  

بیچاره از صورت کسی که عکس نگرفته یهو هم نپریده وسط ملت رو غافلگیر کنه 

که خانومها محترمه اعتراض خفن کردند... آخه مملکته داریم ؟ 

  

۲ - رنگ کردن موهایم را دوست ندارم اذیتم میکند اما همه اش به آن لحظه که 

 با ملایمت موهایم را می شویی در ! دوباره کودک می شوم انگار برایت !

   

۳ - تصمیم دارم مهرآسا رو تبدیل به فتو بلاگ کنم !

 

 بعدا نوشت : یادم نبود بگم من خودم از اون دسته آدمایی هستم که چون بلد 

 نیستم ژست بگیرم همیشه از مقابل دوربین فراری هستم !!!

 

  

 

 

 

 

من ... حواتر از حوا