تصمیم گرفتم برای سفر زیارتی که در پیش داریم یک عدد مانتوی بلند و ساده


ابتیاع بفرمایم که یک تیر و چند نشان باشد گرمای تابستان و سفروخودشیفتگی ...


خودشیفتگی یعنی تحویل گرفتن بیش از حد ... یعنی خودم برای خودم هدیه


خریدم دیگر از این واضح تر (همدم ؟ )


زیاد از بحث دور نشویم ...


طبق روال معمول که هوس مانتو می کنیم بی چون و چرا راهی میدان


هفت تیر می گردیم این بار نیز راهی گشتیم آن هم همراه پسرک !!!


چشمتان روز بد نبیند سه ساعت تمام مغازه ها را زیر و رو کردم تا یک


فقره مانتوی ساده و بلند که خنک هم باشد وقیمتش هم بالای ۵۰ هزار تومان


نباشد و البته رنگش مشکی هم نباشد ، را بیابیم (تصور بفرمایید با آن نور


خورشیدی که مدام دارند تذکرمی دهند این روزها مراقب باشیم)


تکرار مکررات است اگربگویم تمام اجناس فروشگاه هااز کوتاهی فقط تا


زانوی من بود یا کمی تا قسمتی جلف که  مناسب سن و سال و روحیات


من نبود یا بالای صدوبیست هزارتومن قیمت داشت !!!


عاقبت هم یافتیم و خریدیم .. در این میان و در کل رفتن و برگشتمان شش


ساعت به طول انجامید اما ...


قسمت خنده دار ماجرا اما اینجاست ...


گشت ارشاد ... مادری که دخترش را گرفته بودند ... ساعتی التماس مادر


برای رهایی دخترش... خنده رضایت آمیز پلیس از التماس های زن !!!


و نه شاید خنده دار تر ... مانتوی بلند گیر نمی آید برای مانتوی کوتاه هم گشت


ارشاد گذاشته اند !!!


 ظلم  !!!









حواترین : اونایی که منو دیدن می دونن ... چه گشت باشه چه نباشه ... چه ایران باشه چه نباشه ... من همینم که هستم اما ... اما حالم بهم می خوره از این بازی که درآوردن !

یعنی مسند قدرت چقدر میارزه که به خاطرش خیمه شب بازی نیاز هست ؟










من ... حواترازحوا