روزی در گوشه ای خدا را جا گذاشتم انگار !
خدایان دروغینی تعارفم کردند
اما من چون طفلی لجباز خدای خودم را می خواستم
کم کم باورم شد خدایشان را
سربه زیر انداختم ... رام ... اهلی
اما روزی ناگهان ...
یافتمش !
درست همانجا که جا گذاشته بودم
هنوز هم سر قرار
لبخند می زد انگار نه انگار چند صباحی نبودم
نمی دانم آیا کسی بر من خرده خواهد گرفت به جرمش؟
حواترین :
۱ - دل نوشته اس امروز دلم خیلی از نامردمی گرفته !
۲ - لغت نامه دهخدا فیل تر شد چرا ؟ چون معلوم میشد یه عده چقدربی تربیت هستند!
من ... حواتر از حوا
سلام مریم جان.
خیلی زیبا بود. ممنون بخاطر حس خوب و نزدیکی که بهم دادی با این مطلب
اینروزا داستان انواع و اقسام خدا فراوان و بازارشون حسابی گرمه.بهتره آدم همون خدایی رو دوستداشته باشه که تو دلشه.نه خدایی که باهاش کاسبی میکنن و میترسونن و میکشن و ریا میکن....
خدا فراموشی .. بلاییه که انسان رو به انحطاط میکشونه ..!
سلام عزیزم فوق العاده زیبا نوشته بودی
یاد این جمله معروف افتادم :
و خدایی که همین نزدیکی است ...!
به قول پیمان همونی که تو دلمونه رو بچسبیم بهتره
سلام.اقای همسر با کمربند زدتت که دلت گرفته؟
فکر کن که زده باشه !
رجوع شود به کتابهای کوچه احمد شاملو!
استاد فتوشاپ نصب گردید.
مریم جون جالب بود