امروز باز هم یک قرار رسمی داشتیم که طبق معمول از طرف وحید  

 

(وب گپ) صورت گرفت

   

چیزی که باعث شد بخلاف عادت پیشین بدون درنظرگرفتن توالی پست بذارم 

 

مساله ای بود که از طرف من مطرح شد و به دلیل ضیق وقت امکان تبادل 

 

نظر وجودنداشت وازجاییکه وبلاگ از نظر من مکانی برای تبادل نظره  

 

 این بحث رو اینجا مطرح می کنم وامیدوارم نتیجه خوبی هم بگیریم 

 

بحث من این بود که وبلاگ مکانی هست برای عریانی آدمها برای اینکه 

 

هرچه که دوست دارند بنویسند اما این آزادی تا جایی امکانپذیر میشه که 

 

صدمه ای به فرد یا افراد دیگه ای نزنه 

 

مثال من این بود آیا هرکدام از ما به بچه خودمون اجازه میدیم از همین 

 

شیوه ما برای بیان عقایدش استفاده کنه؟ 

 

آیا به فرض ما اجازه میدیم بچه ما با شغل ما آشنا بشه؟ 

 

و اینکه تا چه حد اجازه میدیم فرزندما مسائل رو تجربه کنه ؟ 

 

صحبت من اینه که ما خواهی نخواهی الگوی بچه هامون هستیم شاید 

 

بگیم اون اجازه نداره سراغ کامپیوتر بره و هر وبلاگی رو بخونه یاسراغ 

 

تلوزیون بره و هر فیلمی رو ببینه اما واقعیت اینه که بچه های ما دردرجه 

 

 اول به ما نگاه میکنن نه وسایل ارتباط جمعی  

 

من وقتی وبلاگ می نویسم و می خونم آیا میتونم فرزندم و نهی کنم ؟ 

 

آیا میتونم علی رغم تمام فیلترهای موجود خودم هم براش فیلترهایی مطابق 

 

سلیقه ام در نظر بگیرم؟ 

 

واقعیت اینه که امروزه نه تنها ما بلکه بچه های ما مدام درحال بمباران 

 

 اطلاعات هستند و این مساله کنجکاوی اونها روبه شدت تحریک می کنه  

 

و گاها موضع مارو به حالت منفعل درمیاره 

 

عقیده من براینه که با رفتار خودم به کودکم یاد بدم چه رفتاری رو استاندارد 

 

می دونم من وبلاگ می نویسم و زمانی رو هرچند اندک به این کاراختصاص 

 

 می دم پس فرزند منهم همین کارو می کنه کمااینکه الان عکسهای منتشرشده 

 

در وبلاگها روگاها می بینه یا بعضی از مطالبی رو که به نظرم برای سنش 

 

مناسبه براش می خونم پس با این واژه بیگانه نیست 

 

یا من گاهی عکاسی می کنم مسلما بچه منهم اینکارو میکنه درسته که روی  

 

قاعده نیست چون لزومی نمی بینم که ذهنش رو با این مسائل درگیر کنم 

 

اما دوربین رومی شناسه عکس خوب رو می فهمه 

 

من دوست دارم فرزندم درس بخونه باید خودم رو وادار کنم به ادامه تحصیل 

 

بدون درنظر گرفتن موانع  بدون درنظر گرفتن سنی که کم کم دهه چهارم رو   

 

آغاز می کنه... پس پسرم هم ناخودآگاه به من نگاه میکنه   

 

مخلص کلام اینکه حرفی نزنیم که اگر فردا روز بچه ما اون حرف رو زد 

 

با پشت دست بکوبیم تو دهنش ! 

 

 

 

 

 

 

 

 

 حواترین : 

۱ - جلسه امروز بهتر از همیشه بود!

 ۲ - حزب موتلفه وبلاگی را دریابید ما که دریافتیمش شرطی داشت که با خود 

رییس درمیان گذاشتیم ایشان هم شرطی داشتند که با ما درمیان گذاشتند 

 البته در آن میان خشونت کمی بالا زد !

 

 

  

 

 

 

من ... حواتر از حوا

 

  

 

 

  

نظرات 25 + ارسال نظر
بی کلاس شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ق.ظ

اقا مبارکه

آیدین احدیانی شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:16 ق.ظ http://bedoonemarz.blogfa.com

1 . با حرب بندی به همان علت که در آنجا با شما موافقت کردیم مخالفیم خانم بد چون یارکشی را دوست نداریم

2 . تجربه کرده ایم که هر چه ما ایجاد کنیم مانند آنچه ما بخواهیم نمیشود و گاهی بازتابی از آنچه ما به او آموخته ایم منعکس می کند که انگشت به دهان می مانیم ! پس هرچه به فرزندتان بیاموزید برای سنش لازم بدانید روزی او برداشتی منحصر به فرد و من در آوردی از خودش را ارائه خواهد داد .

3 . .بلاگ هم در فضای مجازی مستقر است یعنی اینجا دانشگاه ها - کتابخانه ها - وزارت خانه ها - سفارت خانه ها - روسپی خانه ها - دیسکو ها - خلافکاران و... همه دور هم جمعند عین جامعه عادی که در یک خیابان همه هستند حالا این ما هستیم که در این بلبشو انتخاب می کنیم اما این به معنی حذف نیست .

۱- حزب بستر مناسبی برای یک حرکته البته اونچه که سیاست ما رواج داره به هیچ عنوان حزب نیست و اونچه که حزب وبلاگی رواج داره به هیچ عنوان سیاسی نیست ... می تونه بستر مناسبی باشه برای تحرک در یک جمع کوچک اما اینجا یارکشی نداره هرکه باماست دوست ماست و هرکه با مانیست دشمن ماست نه اینطور نیست فقط قرار اتفاقی بیافته همین
۲- اینکه هرچه که مابخواهیم همون نمیشه که پاسخ خود من بودبه صحبتهای ساراخانم پس نیازی نیست بگم موافقم اما اصل صحبت من این نیست که ما قرار چنین و چنان کنیم حرف من اینه که در یک کلام آیا دوست داریم بچه های ما اینطور که ما وبلاگ می نویسیم وبلاگ بخونن یا بنویسن حتی در سن بالا نه همین حالا !
۳- جمعی که برای وبلاگ نویسی وقت می ذاره و میاد میشینه صحبت می کنه یعنی وبلاگ نویسی براش اهمیت داره پس نمی تونه سرگرمی باشه کمااینکه بسیاری که براشون اهمیت نداشته یک جلسه بیشتر نیامدن روی صحبت من با اون جمع خودمون بود نه کل بلاگستان آیا صرف بدبودن عده ای ماهم بدمیشیم؟ ما خودمون رو اصلاح کنیم نیازی به اصلاح دیگران نیست و یا حتی به قول شما عزیز انتخاب
من میگم ما اگر مسوولیم اگر وبلاگ رسانه ماست پس به جای ایراد گیری از دیگران ایرادات خودمون رو رفع کنیم
و نکته آخر من متوجه نشدم شما کدامیک از عزیزان بودی اما یک نکته خیلی مهم هست دررابطه با صحبتهای شما و اون اینکه شاید بچه های ما انعکاس کامل کارهای ما نباشند شاید برداشتی منحصر به فرد از تربیت ما نشان خواهند داد اما مطمئننا اگر ما در مسیر درست بوده باشیم چندان از حد مجاز تاییدی ما تجاوز نخواهند کرد
پرحرفی کردم برمن ببخشید

مه رو شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:12 ق.ظ

اقا صحیح است....صحیح است

بابا جلسه پرباری بوده ها..جای ما خالی

بعدشم اون عکسایی که گرفتی رو کن ببینیم تو اون عکس بی کلاس که فقط خودش قابل شتاسایی بود

من همونم که از همه زشت تره !
میگم مهروجان شما بنویسی خصوصی من تایید نمی کنما ... نیازی نیست فش بدی

مژده شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:28 ق.ظ http://shahnematollahi.mihanblog.com

سلام خانم حواترین. من کاملا با این صحبتی که فرمودین موافقم. و امیدوارم این حزب، بتونه دقیقا در راستای همین بحث شما، قدم های خوبی در وبلاگ نویسی برداره.
ضمنا خیلی دوست داشتم می بودم و شما رو زیارت می کردم.

عزیزم این جلسات بطور منظم برگزار میشه و دعوت ها هم عمومی هست از طریق وب گپ پی گیری کنی متوجه زمان اونها خواهی شد
از حضور دوستان خوشحال خواهیم بود

آیدین احدیانی شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ق.ظ http://bedoonemarz.blogfa.com

من همونیم که بحث درباره محسن نامجو و... رو شروع کرد اول

شرمنده که به جا نیاوردم ممنون ازنظرات شما
منتظر خوندن نظرات شما هستم

یسنا شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ق.ظ http://yekzanyekdokhtar.blogfa.com/

همیشه می ترسم از روزی که مسئولیتی به بزرگی مادر بودن رو داشته باشم....تو این جامعه....تو این قرن....
من باید دیدش رو درست تربیت کنم ....و بعد بدون هیچ فیلتری بهش اجازه تجربه یه عمر زندگی رو بدم....
منی که هنوز "دید" خودم خیلی جاها کامل نیست....خیلی جاها مشکل داره....
چطور می تونن والدین؟و یا چطور بی خیال میشن نتونستن هاشون رو؟

بچه داشتن خیلی سخته یسنا خیلی !
گاهی اتفاقاتی می افته که حساب تمام دودوتا چهارتات صفر میشه
گاهی خسته میشی از تمام هراس هات
گاهی می خندی به تمام برنامه هات که اجرا نشد
همون طور که در پاسخ کامنت بالایی گفتم
اونوقت تو دلت میگی باید خودم درست قدم بردارم تا بچه ام درست قدم برداره اما وقتی دستش رو رها می کنی برای رفتن تمام تنت می لرزه که نکنه خطری تهدیدش کنه تو باید مادر باشی اما سنگ باشی چون یه روز بچه ات میره مدرسه و تو می ترسی اتفاقی براش بیافته یه روز میره دانشگاه و تو می ترسی موقع رفت و آمد اتفاقی براش بیافته یا حرفی بزنه که خطری براش داشته باشه یه روز میره سربازی و تو بازم می ترسی اتفاقی براش بیافته یه روز میره سرکار و تو هنوزم می ترسی اما به روت نمیاری چون پسرت قراره مرد باشه باید مرد بار بیاد یه روزم میره و دیگه تورونمیشناسه اما تو هنوزم دلت شور میزنه !!!

blogerfree شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:37 ب.ظ http://www.blogerfree.blogfa.com

از آزادی در وبلاگ نویسی حمایت کنید .

ما از هرحرکت مثبتی حمایت می کنیم

Kiarash شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:57 ب.ظ

اول از اینکه جلسه دیشب به نظر من زیاد هم خوب نبود و یکجورایی شده بود مناظره و کُرکُری خوندن ؛ هیچ ثمره ای هم نداشت ؛
البته ببخشید که من رُک گفتم نظرمو
حرفتُ قبول دارم

کار درستی می کنی که رک حرف میزنی این خیلی خوبه
خب برداشت هرکس یه جوریه به نظر من خوب بود اما

دال ریکو شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:30 ب.ظ http://maziar2.blogfa.com

سلام مریم عزیز
باور کن خیلی خوشحال شدم که اومدی داشتم از غصه خفه می‌شدم، میدونی اینروزا کسی سراغی از من نمی‌گیره، دوستای قدیمی همه رفتند، یادته اون اولا خیلی دیر به دیر آپ می‌کردم، ولی حالا تقریباً هر روز آپ می‌کنم اونم با موضوعات گوناگون، نمیدونم ولی فقط میخوام اینجا سرپا باشه قبلاً تنهاترین عاشق بودم ، حالا دال ریکو
خلاصه همینکه اومدی و بیادم بودی حسابی خوشحالم کردی خدارو شکر می‌بینم فعال و پرکاری مثه قدیما تا آدم بیاد یه شکلک مناسب اینجا پیدا کنه کلی آدم و مچل می‌کنن منم که خوارکم گل بود اینجا هم که گلی بجز شما پیدا نمی‌شه
خیلی دوست دارم مریم عزیزم
ممنون که بیادمی

پیمان شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ب.ظ http://rozhaykhoshebato.blogfa.com/

به نظرم باید بچه ها تو هر سنی هستن مطابق همون سن و سالشون زندگی کنن.و زیاد وارد دنیای بزرگترا نشن.بچه تایی که بچه هست باید بچگی کنه.وقتی وارد مدرسه و کلاس شد باید بهش اموخت که وظیفه اون تغییر کرده و به همین روال مراتب براش تغییر میکنه.تا کم کم درس زندگی رو بیاموزه.البته کنار همه این مراحل نا خوداگاه بچه مسائلی رو تجربه میکنه که حس کنجکاویش مجبورش میکنه وارد دنیای بزرگترا بشه.اینجاست که میشه کمی از طعم تلخ زندگی بزرگترها رو به کام شیرین بچه ها چشوند.اینکه تربیت بچه تو هر مقطع زمانی توسط پدر مادر به خوبی انجام بشه از اهمیت زیادی برخورداره

کدوتنبل شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ب.ظ http://aghayekadoo.blogfa.com

سلام...
نه خداییش خوب بود مریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آقا زمان که نرسید زیاد به حرفیم.... ولی من میگم اینجا مکانیست آزاد.... و من شخصا هر آنچه که دوست می دارم خواهم نوشت.... هر کی دوست داشت بخونه و هر کی هم دوست نداشت نخونه..... هیچ اجباری هم نیست و نخواهد بود.... و اینکه همون جور که می دونی عاشق انتقاد هم هستم!
کدوتنبل.

عسل بانو یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ب.ظ http://golbanoojan.blogfa.com

و تو ای حوا تر از حوا.... خسته نباشی . ظاهرا سرت خیلی شلوغه که احوالی از ما نمیپرسی .

ارادت داریم بانو

ماهیچ ، مانگاه یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ب.ظ http://www.writ.blogfa.com

عکاس ترین خانم حوا ...
تشریف بیاورین آنجا که ما برای حزب شلم شوربایی به پا کردیم

هستیم در کنار دوستان

دربیکران آبی تو یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ب.ظ http://davoodmoghadasi.blogfa.com

سلام
خدا وکیلی ربط نوشته ی شما رو با قرار وبلاگی متوجه نشدم

ربطش خیلی ساده اس عقیده من در جلسات

محمود یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 ب.ظ http://sabbagh50.blogfa.com

من اصلا کلا با شرکت دادن بچه ها در مواردی که از نظر خودم موارد درست و اصولی می دونم بصورت اموزشی موافق نیستم . این کار نهایتا نوعی القا نظره تا شکل گیری شخصیتی . بچه تو محیط خونه بدون اینکه بهش بخوای اموزش بدی می تونه رفتار درست و اصولی رو فرا بگیره . تو خونه ای که بچه شاهد اینه که مادرش و پدرش کتاب خونن . فیلم خوب می بینن . به بعضی از مسائل حساسند ناخوداگاه خودش به همون سمت رونده میشه . اونم یاد می گیره کتاب بخونه . سینما رو کم کم می شناسه اما غیر این که باشه یه وقتی زمانی می رسه که بچه می خواد ساز مخالف پدر و مادر رو بزنه . این برا هر خونه ای اجتناب ناپذیره در نتیجه به اون چیزائی که تا حدودی وادار به انجامش شده واکنش نشون می ده .
اما با این نظرت که محیط وبلاگ هم باید محیطی امن باشه از هر نظر موافقم . شاد باشی بانو

ممنون از لطف شما

سلام همشهری یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:59 ب.ظ http://mehdijahandideh.blogfa.com/

از هر آبستن و تکثیر که گفتم
گذاشتی به پای بچگی
پیر به دنیا می آییم
در کوچه های بنفش و بنفشه
بگذار به پای صد سالگی
این بیست و چند سالگی های کودکانه
تمام سادگی ام را

نئو دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 ق.ظ http://zeleidy.blogfa.com

خانیم لوگو بیذار!

دلیلش رو دم کافه الوند گفتم نگفتم؟

ayda دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ق.ظ http://sayarakebaran.blogfa.com

ما که حزب شما را خوب دریافتیم به خدا مدتی بود که دچار افسردگی حاد شده بودم خوبه که این حزبتون پخته شد تا کمی تفریخ کنیم به خدا اخر جوک هستید
بعدش اون لنگه کفشه بهتر پیش یه ادم ازادی خواه باشه تا دست شماها که فردا دیگه کفش و باتوم و با هم استفاده نکنید تو سرکوبا.چاکریم
می گم شماهایی هم که واسه حاج اقا کامنت می زارن تو جوک و مزاح بودن دست کمی ازش ندارینا

برو بچه بذار باد بیاد

نئو دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ب.ظ http://zeleidy.blogfa.com

لوگو کو؟

حاجی لوگو نذاشته ملت ریختن سرمون بدوبیراه !
میگم حاج آقا مای باتوم خورده کی باتوم زدیم!
این دیگه ازاون حرفا بود که این جوجه سراز تخم درآورده بهمون پروند !

نئو دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:59 ب.ظ http://zeleidy.blogfa.com

نظر من رو می خوای می گم اینا رو خدا زده ... بی خی!!!!
ولی هر طور صلاح می دانید. ولی نا خواسته اهداف حزب را له نفرمایید!

بچه شدی پسرجان ؟
ما با کسی دعوا نداریم اونا که دارند خداوند هدایتشون کنه !!!

خانم هاویشام دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ب.ظ

خب ازچه لحاظ؟

کلا چیزایی می نویسی که آدم لالمونی می گیره !

وحید (وب گپ) دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:15 ب.ظ http://webgap.blogfa.com

سلام.فقط خواستم یاداوری بکنم ساعت 12 امشب یادت نره بری دنبال ایلی.

ممنون که یادآوری کردی حتما راس ساعت از خیابونا جمعش می کنم

دخترپاییز دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:42 ب.ظ http://fardayepaiiz.blogfa.com/

من که سر در نیاوردم همی! قرار وبلاگی داشتین آیا؟

فقط میتونم بگم آزادی ماله همه ی وبلاگیهاست... و اتنقاد حق همه ی خواننده هاست...

اما من معتقدم هر چیزی رو هرجایی نباید مطرح کرد بله وبلاگ یک مکان اختیاریه اما نه وقتی که همه اونو می خونن و به قول تمام بروبچه های هم مسلک ما اونی که خصوصیه رو تو دفتر خرسی قفل دار می نویسن
تو فکر کن پسربچه ده دوازده ساله ات یهو بره سر کامپیوتر و یکی از این وبلاگ های هرز نویس رو باز کنه خب چی میشه ؟
وجدان داشتن شرط اساسی قلم هست عزیزم

چای سبز سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:37 ق.ظ

حسابی گرد و خاک کردید هان ....

خوب شد که من انجا نبودم بره تو چشمم

مژده سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ب.ظ http://shahnematollahi.mihanblog.com

بله خاونم حوا. من از وب گپ با شما آشنا شدم. متسفانه یا خوشبختانه بنده شیرازی هستم. و این قرارهای عمومی رو سعادت ندارم که باشم. اما پیگیر همه گزارش هاش هستم همیشه.
امیدوارم یه زمان شرایطی جورشه که اومدم تهران، قرار باشه و منم بیام.

به به شیرازی؟
من عاشق شیرازی ها هستم انشالله عید امسال قراره یک هفته بیام شیراز و از الان ذوق دارم البته بارها اومدم اما هربار انگار روحم تازه میشه از بس این شهر و آدمهاش دوست داشتنی هستند
امیدوارم تو هم قدم سر چشم این شهر پردود و ازدحام بذاری و تهران بیای و تو جلسه ها شرکت کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد