در ادامه پست قبل 

 

 

 

اپیزود اول : 

 

روایتی از ته تغاری  

 

زن مسنی شب گذشته به عنوان شب علی اصغردر مسجدمحل شیروکیک  

 

تقسیم می کرد زن جوانی همراه با پسر خردسالش کیک و شیری می گیرد 

 

از قضا دختر بچه ای هم همان اطراف بود که شیر و کیک به او نرسید 

 

دخترک می ایستد به تماشای زن جوان و پسرک خردسال ... 

 

زن جوان بی تفاوت به نگاه حریصانه دخترک شیر را در لیوانی ریخته و 

 

به پسرش می خوراند دخترک حتی لیوانی هم می آورد اما زن جوان اعتنایی 

 

نمی کند ! پسرک شیر را نمی خورد اما بازهم زن جوان شیر را به دخترک 

 

نمی دهد ... ته تغاری می گفت از ظاهر دخترک مشخص بود وضع مال خوبی 

 

 ندارند و دخترک تنها لبهایش را با حسرت می لیسد 

 

و دیشب شب علی اصغر بود ! 

 

 

 

 

 

 

اپیزود دوم : 

 

روایت خودم 

 

امشب شب علی اکبر بود ... در راه بازگشت از مسجد بودیم وبازهم پروسه  

 

تزریق آمپولهای کذایی ! کوچه مان به زحمت به چند متر می رسد در همان  

 

کوچه باریک که دو ماشین به زور از کنار هم رد می شوند هیاتی داریم که 

 

طبلش درست هم قد من است ! نه اینکه من چندان کوتاه قد باشم خیر طبل اینان 

 

 زیادی بزرگ است ... خلاصه دقایق طولانی مارا کاشتند تا کارناوالشان را 

 

حرکت دهند دیدیم چای می خورد گفتیم بلکه اجازه بدهند این ماشین را خبر 

 

 مرگمان ببریم داخل کوچه ...اما  چند نفر ازآن مثلا جوانها ومثلا قلدرهایشان 

 

به شیشه ماشین کوبیدند و چه کوبیدنی که آی کجا میروی بگذار دسته بیرون  

 

برودعاقبت آقای همسر که همیشه ساکت و بی صداست هم صدایش درآمد و 

 

چه درآمدنی ! 

 

سرتان رادرد نیاورم کم مانده بود بریزند سرمان و احیانا ماشینمان را آتش بزنند 

 

که ... چرا می خواهید داخل کوچه بشوید !  

 

جوانها که هرکدام با نگاه های خیز برداشته منتظر بودند سر دعوا را باز کنیم 

 

تا تکه تکه مان کنند حالا خوب شد آقای همسر مسالمت امیز حرفش را زد 

 

خلاصه اینکه امشب شب علی اکبر بود شبی که جوانها راه مردم را می بستند 

 

و اگر بعد از مدتها انتظار هم بخواهی وارد کوچه شوی شیشه ماشینت را پایین 

 

می آورند و نعره میزنند ! 

 

دیشب هم ایلیامی خواست وارداین دسته شود که نگذاشتم به قول بنده خدایی  

 

نگذاریم عده ای با پتانسیل ما سیرک راه بیاندازند !!! 

 

 

 

 

 

 

 

 حواترین : 

۱- اپیزود اول تو مسجدی اتفاق افتاده حوالی فاز ۷ شهرک غرب !!! 

۲  ببخشید من مثل* اینجا * و * اینجا * بلدنیستم از این حرفا بزنم من فقط  حرص  

می خورم

 ۳- ماهیچ حرف خوبی تو کامنت پست قبلیم زد ((گفت : سعی کن به جای جلوگیری 

ازش محافل رو درست انتخاب کنی ...)) منم دقیقا برای همین نگذاشتم پسرم وارد این 

 دسته بشه نمونه مردم آزاریشون همین امشب بود که براتون نوشتم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من .... حواتر از حوا

 


پسرک اصرار پشت اصرار که برود داخل دسته ...


می گویم با این سیل تکالیف چطور می خوای بری؟


اصلا برای چه می ری خودت می دونی؟


گیج نگاهم می کند : خب برای امام رضاست دیگه !


با خودم فکر می کنم چند درصد مردمی که این شبها به خیابان ریخته اند


مثل پسرک از همه جا بی خبرند !


یانه چند درصدشان واقعا می دانند جریان چیست؟






حواترین:

هیچ مخالفتی با شرکت پسرک تو عزاداری ندارم اما درسش مهمتر از هرچیزیه والا گمونم امام

حسینش هم راضی نیست این بچه ها به جای درس ولو بشن توخیابون !

تعطیلات که شروع بشه حتما می برمش ...






من ... حواتر از حوا


زن می کوشید کودکش را پنهان کند اما تلاشش خیلی ثمر بخش نبود


طفلش کام نداشت اسمش چه بود لب شکری؟ همان دیگر... کام نداشت !


چثه ریزی هم داشت و در آغوش مادر گاه گم می شد ...


آنهمه دوربین بدستان هیچ کدام سراغی از کودک نمی گرفتند هاله دوبه شک


ایستاد کنارزن گفتم نکند ناراحت شود !


هاله روبرگرداند تابرویم اما نرفت پایش هنوزگیرکودکی بود که کسی رغبتی


نداشت که تصویرش را ثبت کند عاقبت دل به دریا زد ...


- خانوم میشه از بچه تون عکس بگیرم ؟


زن بی مکث گفت : بله چرا نمیشه


هاله ایستاد و من هم


او درگیر پرتره کودک بود و من درگیر آنچه که در ورای قصه می گذشت


درگیر دوزن ... زن ؟


نه دلم نمی خواهد بگویم زن اگرآنان زن بودندمن چه بودم آن میان؟شرمم باد !


یکی که کودکی سالم و زیبا در آغوش داشت کودک لب شکری را به دیگری


نشان داد و چه زشت نشان داد ..


قلبم به درد آمد ... به تماشای موزه آمده ای؟


ایستاده بودندبه تماشای کودک و پوزخند زدن و سیر از تماشا که شدند


آخی آخی گویان سری هم تکان دادند !


تمام وجودم یک جمله شد ...


همون خدایی که این بچه سالم رو به توداده همین بچه لب شکری رو هم به


این زن داده !







حواترین :

۱ - گاهی شرم کنیم بد نیست !

۲ - هاله امروز نشون داد انسانیت به عقاید مذهبی نیست

۳ - ما امروز اون کتاب جایزه خودمون رو گرفتیم و همچنین تصماتی برای

جشنواره های آتی

۴- یه تشکر وبلاگی بابت جایزه مسابقه نقاشی خدا ...







من ... حواتر از حوا



نقدی بر جشنواره -۲

 

 

الوعده وفا  

 


 

توضیحاتی قبل از نقد لازم به نظر می رسد که عرض می کنم 

 

۱ - من در درجه اول به جنبه معنایی عکسها توجه می کنم ودر درجه دوم به  

 

اصول زیبایی شناختی عکس به معنای عام 

 

۲- نقدها بدون قصدوغرض می باشد چراکه بنده نسبت هیچ یک از دوستان  

 

غرض ورزی خاصی ندارم 

 

۳ - اگر دخالتی میکنم در این امر صرفا به دلیل علاقه شخصی است و نگارش 

 

براساس یک واقعه کمااینکه بسیاری این روزها از شه.لا نوشتند و کلی نظر 

 

کارشناسی دادند بی آنکه بر همه موضوع اشراف کامل داشته باشند پس این  

 

جسارت را بر هم من ببخشید  

 

۴ - در کامنت های جشنواره خواندم یکی از دوستان عنوان کرده بودند عکس 

 

بایدخودش باشد لزومی به چیدن عناصر کنارهم نیست درصورتیکه من کاملا با  

 

ایشان مخالفم چون یکی از مسائل بسیار مهم در عکاسی ترکیب بندی است این 

 

به معنای دستکاری نیست هرچند هم اگر باشد خدشه ای به عکس وارد نمی کند 

 

به لحاظ سمت و سوی مفهمومی عکس امروزه عکس چیزی فراترازباورهای 

 

رایج ماست که در نقدها به آن اشاره خواهم کرد

 

۵ - ممکن است بعضی از نقدها درمورد دوستانی که میشناسم همراه با طنز 

 

رقیقی باشد پیشاپیش عفو بفرمایند این عزیزان 

 

 

 

 

تشریف ببرید به ادامه مطلب ...  

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب ...

نقدی بر جشنواره عکسلاگ

 

 

عکس دستاویزی است برای ادغام دنیای دیگران در دنیای ما و ما انسانهابه 

 

لحاظ اجتماعی بودنمان نیاز داریم به حل شدن در دیگران...

 

حرکت زیبایی که از وبلاگ ماهیچ ما نگاه آغاز شد که اولین مرحله آن  

 

نقاشی و عکس بود با عنوان نقاشی خدا و در مرحله دوم با عنوان فقر و به  

 

امید خدا در مرحله سوم با عنوان ایران در ماه خون هم شاهدی بر این مدعاست 

 

با توجه به نوپا بودن این جشنواره مسلما نقاط ضعفی هم داشت اما مساله اصلی  

 

آموختن ماست از انچه که باید  

 

اعتقاد شخص من این است که هر حرکتی فقط در جهت رشد و تعالی انسان


است و بس این میان چه آموختیم از این حرکت بماند محفوظ برای خودمان


اما ساختاراصلی چه بهتر که اصلاحکی بشود تا شاهد جشنواره هایی بهتر


از این باشیم چه بسا پتانسیل خوبی هم وجود دارد و خدا را چه دیدید شاید روزی


نمایشگاهی برپا شد با عنوان عکسلاگ مثلا در سینما آزادی یا خانه هنرمندان یا


خانه عکاسان 

 

خدارا چه دیدید شاید ... 

 

سخن کوتاه می کنم تا به اصل عرایضم بپردازم و تمام ... 

 

۱ - برگزاری جشنواره مسلما کاردشواری است که نیازبه وقت وانرژی فراوان 

 

دارد و به لحاظ مشغله های کاری امروزه انسانها طبیعتا نمی تواند بردوش یک 

 

شخص قرار گیرد پس چه بهتر اگر این کار بصورت مجموعه ای و هدفمند  

 

باشد تا شاهد حرکاتی بهتر و موفق تر باشیم این میان یافتن  گروهی همسو با  

 

مدیریت محترم وبلاگ ماهیچ مانگاه توسط خود ایشان کمک به سزایی به این 

 

 قضیه خواهد کرد 


مثلا تایید کامنت ها که بعضا ساعتهای مدیدی به طول می انجامید اصولا هر


جشنواره ای اطلاع رسانی  لحظه به لحظه هم می طلبد چه به صورت آمار


چه به صورت خبرهایی از حواشی و روند جشنواره

 

۲ - سیستم رای گیری اشکال عمده ای که داشت این بود که عده ای از دوستان 

 

خوانندگان خودشان را ترغیب می کردند تا به عکس آنها رای دهند اینکار چه 

 

 لزومی دارد به عکس و عکاسی ؟ 

 

نام این عزیزان را بنویسیم باییند رای بدهند دیگر ...مطمئننا هدف مدیریت محترم 

 

 درآغاز به هیچ عنوان این نبود  پس چرا با این کار زحمات ایشان را زیر سوال 

 

 ببریم ؟ 

 

باور بفرمایید یکی از دوستان نزدیک دراین جشنواره شرکت کردند که نه ایشان 

 

شماره عکس مرامی دانستند ونه من شماره عکس ایشان راالبته بودندکسانی این 

 

میان که گمنام عکس فرستادند بی تبلیغ که این اجحاف است در حق ایشان 

 

پروژه انتخاب سه گانه که مطرح شد هم باز نتوانست جلوی این قضیه را بگیرد 

 

که هیچ حتی حق آن عده که تبلیغی هم نکرده بودند به واسطه این قانون  ضایع


شدرای های بی نام هم جای خود دارد و آنها که چند وبلاگی هستند و هربار با


چند نام رای می دهند که چه شود من هم نمی دانم ! 

 

پس چه بهتر که در جشنواره های بعدی از هیات ژوری بهرمند شویم که هیچ


نفعی این میان نداشته باشند و به این واسطه حقی ضایع نشود 

 

البته من منکر هرگونه حق و حقوقی هستم چرا که این یک حرکت وبلاگی در 

 

 فضای مجازی است و بس ... این قسمت را صرفا جهت پربار بودن جشنواره 

 

عرض کردم 

 

۳ - در میان کامنت گذاران عده ای هم بودند که به اصطلاح موشی دواندند تا 

 

بگویند هستند ! نمونه های آن هست برای اثبات ادعای من  

 

مثالشان همان مثال قطار و سنگ نئو باشد در رادیو بلاگ ... 

 

نباید توجه کرد نباید همین ! 

 

و سخن آخر اینکه باید توجه داشت شرکت کنندگان از جمله خود بنده وبلاگ  

 

نویسانی هستیم که عکاسی می کنیم نه عکاس و نه ادای عکاس هیچ کدام !!! 

 

باید در نقد و انتخاب عکسها به این امر واقف بود


تشکر و دست مریزاد و خدا قوت بی پایان برای مدیریت وبلاگ ما هیچ ما نگاه


که یک تنه برگزار کردند این جشنواره و چشمان مارا میهمان بزم زیبای


عکسلاگ کردند بهمراه موسیقی محسور کننده گروه * وس *

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 حواترین : قسمت دوم نقدی بر جشنواره اختصاص به نقدی کوتاه بر تمام عکسها 

 خواهد داشتت تا آن زمان ... یا حق !

 

 

 

 

 

 

 

من ... حواتر از حوا