شنبه ، متروحوالی ظهرایستگاه هفت تیر، راهروی خروجی به سمت کریمخان :


زن هراسان به من که دست پسرک را گرفته بودم و به سمت پله های خروجی


می رفتم نزدیک شد :


- خانوم موبایل داری ؟


حسی به من می گفت بگو نه ... نمی دانم چرا اما اعتماد نکردم !


- نه خانوم شارژ ندارم ...





یکشنبه فردای آنروزبازهم حوالی ظهرهفت تیر خیابان قائم مقام


همان زن دیروزی با همان هراس دیروزی :


- خانوم موبایل داری ؟


و همان حس مرموزدیروزی ام :


- نه خانوم خاموشه !


- کیفمو زدن پول ندارم برم خونه ...


می دانستم صددرصد دروغ می گوید اما نمی دانم چرا دستم داخل کیفم رفت


نمی دانم چه باعث شد درحالیکه می دانستم دروغ می گوید یک اسکناس سبز


به طرفش گرفتم همان حسی که می گفت موبایل را ندهم وادارم می کرد


به زن آن اسکناس را بدهم ...


زن گرفت و شتابان دور شد ومی دانستم همین الان سراغ طعمه بعدی خواهد


رفت !!!


حکمتش چه بود که بین آنهمه شلوغی وازدحام شهردوبارسرراه من سبزشد و


چه چیز مرا وادار کرد به اینکار، چندان مطمئن نیستم !







حواترین : من متاسفانه یا خوشبختانه حافظه خوبی دارم پس احتمال اینکه این زن همان زنی که تو ایستگاه

مترو سراغم اومده نباشه ، تقریبا صفره حتی پسرک هم این زن رو یادش اومد !






من ... حواترازحوا






نظرات 17 + ارسال نظر
یاس وحشی سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ق.ظ http://yaasevahshi.blogsky.com

درود بسیار ...
پیش می آید... گاهی هر کار می کنیم نمی توانیمجلوی یک سری حس که می دانیم بیجا هستند را بگیریم...

نگار سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 ق.ظ http://negarname.blogfa.com/

حتما یه ژیامی توش بوده
یا چهرت به آدمایی میخوره که به همه کمک میکنن.....

ناز پاییز سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ق.ظ http://nazepaez.persianblog.ir/

حافظه ی خوب یک نعمته...

مه رو سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ق.ظ

لطفا از این به بعد به حسهاتون یه خط درمیون گوش کنید..

با اینکار فقط اون رو تشویق می کنید برای ادامه کلاهبرداری خانومی

کاغذ کاهی(نازگل) سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ http://kooche2.blogfa.com/

خب تو میدونستی که این زن از روی نیاز این کار رو میکنه... شاید تو دلت گفتی این پول رو بدم و سر راه بعدی نره .... نمیدونم ...

گاهی در ناخود آگاه ما یه سری چیزا نقش بسته

کوشالشاهی سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ب.ظ http://www.dagdo.blogfa.com

حس خوبیست بی شک.

همدم چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:07 ق.ظ http://www.nagu-eikash.blogfa.com

شما بسیار خانوم متین و با وقاری تشریف دارین اگر من بودم یه حالی ازش میگرفتم و دیروز را بهش یاد آوری میکردم!!!!!!!

خانم هاویشام چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:31 ق.ظ

کارخوبی کردی عزیزم
مهم اینه که اون زن اونقد نیازمند بوده که به همچین دروغ و حیله ای متوسل شده
تو به یه نفر کمک کردی و نیت خیرداشتی
مطمئن باش مزد نیت خیرت رو خواهی گرفت
جای دوری نمیره

ناز پاییز چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:52 ب.ظ http://nazepaez.persianblog.ir/

دلم برات تنگ شد گفتم بیام شاید دلتنگی رفع بشه

پرستو پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 ب.ظ http://setre-mastoor.blogfa.com

ما مرمر بانو را کلهم دوست می داریم حالا خواه حافظه اش قوی و خواه ناقوی باشد ...........

نقطه سر خط.......

خضرایی پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:14 ب.ظ http://fakhtehf60.persianblog.ir/

قرار گرفتن توی این نوع موقعیتها زجرم میده خواه تصنعی باشه خواه واقعی

مرد قد بلند پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ب.ظ

پیمان پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ب.ظ

به همان دلیل سبز سر راهت سبز شده.هر کسی نمیتونه کار تو رو انجام بده...

ناز پاییز شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ب.ظ http://nazepaez.persianblog.ir/

خانم هاویشام شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ

منم دوست دارم قربونت بشم

چای سبز یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:52 ق.ظ

یک برای من این اتفاق افتاد ولی من اون کسی بودم که موبایل میخواستم ... عجب خاطره بدی رو یادم انداخت

زمستانه سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ق.ظ

به نام او..

سلام..

چطوری رفیق!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد