گاهی آینده یه اتفاقی اونقدر واضح جلوی چشمته که تعجب می کنی چطور 

 

 یه عده اونو نمی بینن ! 

 

گاهی مدام یه حرف میاد تا پشت لبهات اما به زور قورتش می دی تا مبادا حرفی 

 

بزنی . تا مبادا تو رو دشمن خودشون بدونن !!! 

 

 

یکی از اقوام همسرم داره قاچاقی میره خارج از کشور اونم با شوهر و بچه 

 

هفت ساله اش !!! دلم خیلی شور میزنه و براشون نگرانم اما ... به گوشم  

 

رسیده که هرکی می خواد به اونها تذکری چیزی بده طرف رو دشمن و حسود 

 

خودشون تلقی می کنن و خلاصه ادامه قضایا ! 

 

 

ساناز رو که یادتون هست ؟ دختر عمه ام که پارسال ازش می نوشتم؟ 

 

همون که همسن من بود و پاییز پارسال با ماشینش رفت زیر تریلی؟ 

 

یادمه که وقتی  ازدواج کردم خیلی اتفاقی فهمیدیم که پدرشوهر ساناز با مرحوم 

 

پدرشوهر من یک جا کار می کردن ... 

 

اون موقع همسرم چیزی نگفت اما چند سال بعد که ساناز جدا شد همسرم گفت  

 

خوب شد که جدا شدند اینا خانواده خوبی نبودن پدرشوهره دزد بوده !!!! 

 

 

چند وقت پیش یه بنده خدا که چه عرض کنم بنده شیطانی به یک عنوانی 

 

یک مقدارپول از ما گرفت و دِ برو که رفتی !!! 

 

بعد که این اتفاق افتاد چند نفری گفتن این بلا رو سر ما هم آورده بود ما  

 

می خواستیم بگیم اما گفتیم آبروش میره خب بابا پول ما بره عیب نداره؟ 

 

ما که نمی دونستیم شما که می دونستین چرا نشستین کار از کار بگذره ؟  

 

 

اینا رو گفتم تا بگم... 

 

نمی دونم چرا همیشه کار که از کار می گذره همه می گن ما می دونستیم  

 

خب لامصبا می دونستین چرا نگفتین؟ چرا گذاشتین تا اینجا برسه !!! 

 

اینا رو گفتم با بگم گاهی همه ما از جمله خود من از ترس برداشت بد مردم 

 

یا برخورد بد اونها یا چه می دونم حفظ آبرو برای کسی که لیاقتش رو نداره 

 

حرفی رو که باید ، نمی زنیم و بعد ... 

 

 

  

 

 

 حواترین : هی تویی که تازگی برام کامنت خصوصی گذاشتی و آدرس جدیدت رو دادی به خدا می خواستم بهت بگم اما ترسیدم نمی دونم از چی اما ترسیدم می دونی که دوستت داشته و دارم اما واقعا ترسیدم !!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من ... حواترازحوا

نظرات 8 + ارسال نظر
پیمان سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ب.ظ http://fakhteh90.blogfa.com/

من فکر میکنم میخوان آدم زمین بخوره تا بعد به ریش آدم بخندن.میخوان آدم عقب بیوفته تا مبادا شاهد پیشرفتمون باشن.خیلی ها رو اینطوری دیدم.میدونن کاری که داری میکنی کجاش میلنگه ولی از قصد نمیگن تا عقب بیوفتی.کاری که داری میکنی مدام ازت میپرسن به کجا رسیده؟اگر کارت عقب باشه ته لش غش و ظعف میکنه و خوشحاله که عقبه کارت. ولی اگر جلو باشی راهشو میکشه میره.کلن اینطوری شده چشم ندارن پیشرفت آدم و ببینن.امان امان از حسووووووووود.
الهی بترکه چشم حسود

مه رو چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:35 ق.ظ

موافقم ..اونم صد در صد

راسیتی تولد اون کوچولوی خوش تیپ هم هزار بار مبارک

خضرایی چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:59 ق.ظ http://fakhtehf60.persianblog.ir/

ببخشید میخواستم بگم امان از جهل مردم

همدم چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:22 ب.ظ http://www.nagu-eikash.blogfa.com

واقعا هنوز این دست آدمهای ساده لوح هستند که بعد از این همه اتفاقهای مختلف و دردسر که آدم میشنوه قصد خروج قاچاقی دارند؟!!!!!!!!!!!!!! مردم دیوونند!

زمستانه چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ب.ظ

به نام دوست..

سلام عزیزم..

نمیدونم واقعا چی بگم!!

فرناز پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 ق.ظ http://traneyeparvaz.persianblog.ir/

سلام و درود بسیار همی...
هی وای من!!!پول رو برد؟
ای کاش بزنیم که نمیزنیم دیگه... ای کاش...

یسنا شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ب.ظ http://yekzanyekdokhtar.blogfa.com/

خوب وقتی هم میگی خیلی وقتها قبول نمی کنن... فکر می کنن پیشرفتشو خوشبختیشو نمی تونی ببینی... فکر می کنن بد بینی... فکر می کنن داری با کسایی مقایسه شون می کنی که نباید... فکر می کنن....
به همه چی فکر می کنن جز اینکه شاید حق با توئه...
دوست حمید داره ازدواج می کنه
پسره به دلیل فشار مادی روی خانواده از دیپلم به بعد به جای ادامه تحصیل رفته سراغ کار... انصافا پسر کاری ای هم هست...موفق هم شده... ولی کارش از لحاظ اجتماعی تو سطح پایینیه ولی درآمدش برا این آدم خیلی زیاده...این پسر شدیدا وابسته به خانوادهست تا همینجاشم عاطفه شدید خانوادگیشون بوده که باعث شده قید درس رو بزنه و کار کنه
حالا با دختری عاشق معشوق شدن
دختره مادرش به پدر خیانت کرده بچه هارم گذاشته با یه پسر دیگعه در رفته... با نامادری بزرگ شدن و محروم از خیلی عواطف خانوادگی... در عوض دختره نفر اول ارشد شد همین امسال و بورسیه دکتری هم براش حتمیه... تو فقر بزرگ شده و مادیات الان پسره براش باور نکردنیه...
هر چی می گم عشقتون قابل احترام
ولی شما به هم نمی خورین...نه از لحاظ مالی...نه عاطفی... نه فرهنگ ... نه تحصیلات.... نه حتی شهر محل زندگیتون
می گن تو توی زندگی مشترکت شکست خوردی بد بینی!

باور کن انقدر بهم برخورد که بعید می دونم دیگه چیزی رو که مطمئنم به کسی بگم.

راوی پاییز یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ب.ظ

نمی دونم خودمونیم که باعث می شیم اطرافیان بخوان مسئله ای رو مطرح کنن یا چیزه دیگه. قضیه خیلی خیلی پیچیده تر از این حرفاست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد