سفربه سرزمین عاشقانه ها - قسمت ششم
ادامه مطلب ...
من ...حواترازحوا
از شهر خارج شدیم...
نجف برایم رویایی شد که دیدم و گذشتم
درراه کربلا ...
بین راه زیارت طفلان مسلم ...
فرصتی نبود ...
فرصت چندانی نبود !
کوتاه و مختصرایستادیم به تماشا ...
و ساعتی بعد ...
اینجا کربلاست حرم امام حسین
اینجا کربلاست خیمه گاه
اینجا کربلاست حرم حضرت عباس
می شنیدیم
گردن می کشیدیم
نگاه می کردیم
نمی دیدیم !!!
نمی توانستیم ببینیم ...
همه چیز تار بود !
رسیدیم
گفتند نماز بخوانید بعد حرم می رویم
دل دل کردیم زودتر این دوساعت بگذرد !
عاقبت ...
میان خواب و بیداری شنیدم !
اینجا حرم حضرت عباس - میدان مشک ...
خواب نبودم بیدار بودم !!!
بین الحرمین که می گفتند ...
رو به رویت را نگاه کن ...
حرم امام حسین
جمع و گروهمان مسخ شده دربین الحرمین قدم می زدند
عده ای پابرهنه و عده ای مدهوش
- نمازمغرب در حرم
تا پایان نماز خیلی صبر کردم
نماز که تمام شد
ما بودیم و شش گوشه حرم
مبهوت و سردرگم !
نفس بکش ...
هوای اینجا را نفس بکش
اینجا کربلاست
اینجا ضریح مقدسی است که...
کربلا - 23آبان1390
در کربلا بمان تا عاشورا...
درود بسیار بانوی مهربان...
واقعا مرحبا... آفرین...
چه زیبا ما را همراه می کنید با این سفرِ بی بدیل...ممنون...
آخرش دیگر بغض گلویم را گرفت...
سلام خواهری...
چون تجربه ی رفتن به کربلا رو نداشتم برام جالبه لحظاتی رو که اینطوری گذروندین. بعض گلومو گرفتم وای به حال کسایی که خودشون حضورن کربلا رو دیدن.
سلام مریم جون .... ایامت شاد
امدم خداحافظی
یعنی خداحافظی با حرفهای درگوشی
سعی میکنم گاهگداری سری بهت بزنم که فراموشم نکنی
میبوسمت
مطمئنم که هستی
سلام عزیزم..
با این توصیفات حس کردم بین الحرمین هستم..
خیلی خوبه که الان حال و هوای محرمت کربلائیه..
بوی کربلا گمونم همش توی ذهن و شامته...
همه قسمتهای سفر عاشقانه ات رو خوندم و لحظه به لحظه با تو و احساست همیفر شدم
خوشا به حالت عزیزم
سلام
اینقدر قشنگ توصیف کردید که دلملن خواست شدید
سلام. چه خوب توصیف میکنی حس وحالتو. یه جوری نمیشه گفت شعاره. خیلی فوق العاده است.