مدام صفحه ی مرور گر را باز می کنم
مدام همان آدرس تکراری را وارد می کنم
و مدام تر با خودم فکرمی کنم چقدر مانده تا خدا ؟
این هم به اندازه ی تمام انتظار کشیدن های عمرم کش می آید و کش می آید
پسرک با من بیدار نشسته و پدرش مثل همیشه خونسرد و آرام به خواب رفته
بی خوابی که کلافه ام می کند حسادتم فوران می کند
کاش من هم می توانستم مثل او بی خیال پتوی آبی رنگم را روی سرم بکشم
چشمکی به پسرک بزنم و شب به خیر بگویم و وادارش کنم امشب بی خیال
حرفهای یواشکی هر شبمان بشود !
اما دلهره نمی گذارد !
دلهره ی شیرینی است اما ...
درست مثل همان شبی که خیال کردم پسرک قصد دارد زودترازموعد بیاید !
آن شب هم مغبون از حدس اشتباهم خوابیدم و امشب هم به گمانم
همین خواهد بود ...
فعلا قرار نیست نتیجه ای اعلام شود...
پس باید تحمل کرد و بیشتر دعا
کاش باشد !
کاش آن چند شماره ای که الان مقابلم نشسته بین اسامی باشد
کاش !
دلتنگ ترازآنی هستم که بتوانم سالهای سال را باز به انتظار بنشینم
من ... حواتراز حوا
کاش میشد بی خیال شد ..گاهی بی خیال شدم خیلی خوب بوده شبها راحت بودم روزها بهتر ... فعلا که نمیشه بی خیال بود تا بعد چی بشه
من که چیزی نفهمیدم
چندین بار این پست رو خوندم چیزی نفهمیدم همی
آرزو میکنم اولین دوره اسمتون در بیاد.
نکنه توی یه سری اسمامون دربیاد؟
اخه اگه خدا قسمت کنه ما هم چشم انتظاریم....
قراره اسمت توی چی دربیادد خواهری؟ هر چی هست امیداوارم خوب بشه و به آرزوت برسی و منم با خودت ببری
زیارت خانه خدا آرزوی من هست.....لااقل تو اسم نوشتی....من باید انتظار روزی رو بکشم که بتونم اسمم رو بنویسم!باید برای هم دعا کنیم!
درود
باران روایت بی تابی زمان است. زمان که رسد باران خواهد بارید...
هزاران گل سرخ
سلام
امیدوارم اون چیزی که خیرت در اونه بشه ...
جاری باشید
دل تنگت هستم...... :(
وبلاگ عکس رو دیگه آپدیت نکردی...