راند اول

 

 

خب بلاخره رسید ! 

 

 

خواب ... ثانیه شماری برای افطار ... خوردن تا مرز انفجار... سریالها  

 

... دیدوبازدید... نشستن خونه مردم تا پایان سریالها بی خیال اینکه طرف  

 

شاید خسته شده یا می خواد فردا صبح بره سرکار ...غیبتهای دورهمی  

 

موقع آنتراک بین سریالها ... زولبیا بامیه ... حلوا ...شله زرد...فرنی 

 

آش رشته...خرما ... شیرو عسل ...و اضافه وزن بعد ماه مبارک !!! 

 

وای که چقدر کار داریم  ...

 

راستی یه جا بنویسیم تا یادمون نره : 

 

اونقدر بخوریم تا افطار ضعف نکنیم - یخچال فریز باید همیشه پر باشه 

 

تا مبادا دچار کمبود آذوقه بشیم - لیست کامل مهمونها و جاهایی که باید بریم 

  

 رو از همین حالا آماده کنیم ... چنددست لباس بخریم تا موقع مهمونی کم نیاریم 

 

شبهای احیا رو چون خوابمون میاد بی خیالش میشیم کلا -  از الان ساعت دقیق 

 

 سریالها رو جایی یادداشت کنیم تا مبادا جا بمونیم از حتی یک قسمت و ... 

 

راستی شب آخر فطریه رو بندازیم یه گوشه بعدهم یادمون بره به دست نیازمندش 

 

 برسونیم و .... 

 

 همین !  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 حواترین ها : 

۱- یه تشکر ویژه ازمسوولین محترم... هر سال نزدیک ماه رمضان که میشه یهو  

همه چی گرون میشه این نشون میده چقدر مملکت ما اسلامیه !   

۲ - سرسفره افطار به جای زل زدن به خوراکی ها برای آرامش همدیگه دعا کنیم !  

۳ - نازگل رو بخونید

 

 

 

 

 

 

 

 

من ... حواتر از حوا  

 

 

 

روزی در گوشه ای خدا را جا گذاشتم انگار ! 

 

خدایان دروغینی تعارفم کردند 

 

اما من چون طفلی لجباز خدای خودم را می خواستم 

 

کم کم باورم شد خدایشان را  

 

سربه زیر انداختم ... رام ... اهلی

 

اما روزی ناگهان ...  

 

یافتمش ! 

 

درست همانجا که جا گذاشته بودم 

 

هنوز هم  سر قرار  

 

لبخند می زد انگار نه انگار چند صباحی نبودم 

 

نمی دانم آیا کسی بر من خرده خواهد گرفت  به جرمش؟ 

 

 

 

 

 

 

 

 حواترین :  

۱ -  دل نوشته اس امروز دلم خیلی از نامردمی گرفته ! 

۲ - لغت نامه دهخدا فیل تر شد چرا ؟ چون معلوم میشد یه عده چقدربی تربیت هستند!

 

 

 

 

 

 

 

من ... حواتر از حوا 

    

مرد اشک در چشمش حلقه زده بود می گفت دخترکم روی تخت بیمارستان  

 

است  آمده ام  پولش را جور کنم دکتر ها نگه اش داشته اند تا پول ببرم  

 

می گفت دخترکم سرطانی  است  و زیر شیمی درمانی ... راننده تاکسی 

 

 بود مسافرها هر کدام بیش از کرایه پول دادند ... باورشان شده بود... 

 

فردا دوباره مرد را دیدم بی آنکه مرا بشناسد دوباره همان حرفها را زد ! 

 

ماندم! 

 

هی مرد ! چه می کنی با انسانیت ! به لجن می کشی اش ؟ به همین سادگی؟  

 

یک شغل آبرومند یک درد دردمند همه را زیر سوال می بری؟ به همین سادگی ؟

 

 به همین سادگی !

 

 

 

 

  

 

 

حواترین:  

۱ - شعورمان به باد رفت بازهم نشسته ایم ممه را لولو ببرد

 ۲ - اگر دستمون رسید دستی بگیریم بی خیال اینکه شاید طرف داره دروغ میگه

 

 

   

 

 

من ... حواتر از حوا  

 

 

دوزخ !!!

 

 

حذرمی دهی مرا از آتش دوزخ ! 

 

و من تنها پوزخند میزنم ... 

 

چشمهایت گرد می شوند نمی دانم شاید زیر لب می گویی کافر شده ! 

 

من بازهم خونسرد نگاهت می کنم 

 

می پرسم خدا کیست؟ 

 

تو می گویی اوکه آتش خشمش دامن سوز است اوکه اگرخطایی کنیم مجازاتمان  

 

می کند 

 

می پرسم شنیده ای خدا از مادرهم مهربانتر است 

 

بی درنگ می گویی آری 

 

می گویم تو خودمادری فرزندت چه خطایی کند که اورا به آتش بکشی؟ 

 

زیر لب چیزی می گویی و می روی... نمی دانم شاید بدوبیراه نثارم می کنی! 

 

اما من می دانم خدای من آنقدر مهربان است که روز موعود خود می سوزم در 

 

 آتش شرم خویش آنروز که هرکس در آتش دل خود خواهد سوخت 

 

پروردگار من پرودگار مهربانی هاست نه غضب که من اورا به مهر شناخته ام  

 

اوکه  بزرگوارنه می گذرد از سر تقصیرات آفریده های خویش اما اوکه خواهد  

 

سوخت خود انسان است از شرم پروردگاری چون او 

 

 

 

 

 

  

 

  

حواترین ها :

۱ - این پست ادامه پست قبله یه جورایی 

۲ - این روزها حسم اینه درست مثل هرسال همین موقع

 

 

 

 

 

 

 

من .... حواترین حوا 

روزگار غریبی است نازنین !

 

روزگار غریبی است ... 

چهره شان را از نامحرم می پوشانند اما از خراشیدن چهره ات ابایی ندارند 

به نامحرم حتی سلام نمی کنند اما از نیش زبانشان را به راحتی برجانت می نشانند

خود را بالاتر از تو می دانند و تو را پست و خوار و انگار نه انگار که همه ما اشرف مخلوقاتیم 

و اگر... 

و اگر حرفی خلاف میلشان بزنی کافری و محارب و مستوجب آتش دوزخ! 

نمی دانم چه کسی به آنان اطمینان داده که مسلمانند !!! 

 

 به قول همای ... آنان که بر عاشقان حرامش کردند ، خود خلوت از آن پیاله ها می نوشند    

روزگار غریبی است نازنین !

   

 

 

 

 

 

من حواترین ... حوا